آش و زبان؛ نگاهی به ادبیات شفاهی ایرانی

آش و زبان؛ نگاهی به ادبیات شفاهی ایرانی

زمان مطالعه 2 دقیقه

تاریخ انتشار:

آش، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره و ادبیات شفاهیِ مردم ایران به شمار می‌رود. این غذای سنتی، با پرداختن به مضامین گوناگون، نقشی محوری در زبان و گفتار روزانۀ ایرانیان ایفا کرده است.

کنایه‌ها و مَثَل‌ها؛ آش در قلب زبان

آش در زبان و ادبیات فارسی، منبع الهام‌بخشِ بسیاری از کنایه‌ها و مثل‌های رایج است. برخی از این مثل‌ها و کنایه‌ها و مضامین آن‌ها شامل موارد زیر هستند:

  1. کنایه از دخالت‌های بی‌جا: «هرجا آش است، کچله‌فراش است.» و «نخودِ هر آشی بودن.»
  2. برای کسی که با هزینۀ کم، توقع زیاد دارد: «از صنار آش، طاقۀ شال ترمه درنمی‌آید.» و «هرچه پول بدهی، آش می‌خوری.»
  3. ناسپاسی و بی‌حرمتی: «آش‌خوردن و کاسه‌شکستن.»
  4. دربارۀ چیزهای کم‌اهمیت: «آش دهن‌سوزی نبودن.»
  5. اشتباهی متهم‌شدن: «آش نخورده و دهن سوخته.»
  6. برای چیزهای نااصیل یا حقیر: «آش کشکی!»
  7. زندگیِ روبه‌راه و تأمین معاش: «آش او در کاسه‌اش هست.»
  8. بیان شگفتی‌ها و کارهای ناشدنی: «آش رشته، گوشت دیده» و «گوشت در شله‌زرد دیده.»
  9. آشفتگی و تجمع درهم و ناهمگون: «آش همه‌آجیل»، «آش شله‌قلمکار»، «آش درهم‌جوش»، «آش قجرها» و «آش سرخه‌حصار»
  10. خوراک زهرآلود و مسموم: «آش قجری» (مشابهِ اصطلاح قهوۀ قجری)

آش؛ بازتاب فرهنگی

این مَثَل‌ها و کنایه‌ها هم بیانگرِ نقشِ «آش» در زندگیِ روزانه و فرهنگ ایرانیان است، هم نشان‌دهندۀ تنوع و غنای زبان فارسی و فرهنگ شفاهی ایران است. آش در اینجا فراتر از یک خوراک، نمادی از زندگی، ارزش‌ها، باورها و حتی تجربه‌های مشترک مردم است. بی‌شک، آش به‌عنوان عنصری فرهنگی، همچنان در حال رشد و تحول است و جایگاه خود را در ادبیات و گفتمان روزانۀ مردم حفظ می‌کند.


منابع:

کتاب دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران

دیدگاه‌ها

(0)