آش، بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره و ادبیات شفاهیِ مردم ایران به شمار میرود. این غذای سنتی، با پرداختن به مضامین گوناگون، نقشی محوری در زبان و گفتار روزانۀ ایرانیان ایفا کرده است.
کنایهها و مَثَلها؛ آش در قلب زبان
آش در زبان و ادبیات فارسی، منبع الهامبخشِ بسیاری از کنایهها و مثلهای رایج است. برخی از این مثلها و کنایهها و مضامین آنها شامل موارد زیر هستند:
- کنایه از دخالتهای بیجا: «هرجا آش است، کچلهفراش است.» و «نخودِ هر آشی بودن.»
- برای کسی که با هزینۀ کم، توقع زیاد دارد: «از صنار آش، طاقۀ شال ترمه درنمیآید.» و «هرچه پول بدهی، آش میخوری.»
- ناسپاسی و بیحرمتی: «آشخوردن و کاسهشکستن.»
- دربارۀ چیزهای کماهمیت: «آش دهنسوزی نبودن.»
- اشتباهی متهمشدن: «آش نخورده و دهن سوخته.»
- برای چیزهای نااصیل یا حقیر: «آش کشکی!»
- زندگیِ روبهراه و تأمین معاش: «آش او در کاسهاش هست.»
- بیان شگفتیها و کارهای ناشدنی: «آش رشته، گوشت دیده» و «گوشت در شلهزرد دیده.»
- آشفتگی و تجمع درهم و ناهمگون: «آش همهآجیل»، «آش شلهقلمکار»، «آش درهمجوش»، «آش قجرها» و «آش سرخهحصار»
- خوراک زهرآلود و مسموم: «آش قجری» (مشابهِ اصطلاح قهوۀ قجری)
آش؛ بازتاب فرهنگی
این مَثَلها و کنایهها هم بیانگرِ نقشِ «آش» در زندگیِ روزانه و فرهنگ ایرانیان است، هم نشاندهندۀ تنوع و غنای زبان فارسی و فرهنگ شفاهی ایران است. آش در اینجا فراتر از یک خوراک، نمادی از زندگی، ارزشها، باورها و حتی تجربههای مشترک مردم است. بیشک، آش بهعنوان عنصری فرهنگی، همچنان در حال رشد و تحول است و جایگاه خود را در ادبیات و گفتمان روزانۀ مردم حفظ میکند.
منابع:
کتاب دانشنامۀ فرهنگ مردم ایراندیدگاهها
(0)