عاشق بازی و جنبوجوش و بدوبدو بودم. هروقت مامانم از خرید میاومد، کیسههای خرید رو بلند میکردم. شنیدن ماشالاماشالاگفتنهای مامانم قند تو دلم آب میکرد. هروقت آشپزی میکرد، برای شیطونی لای دستوپاش میپیچیدم و کمکش میکردم. اما هرچی بیشتر به سمت بزرگسالی رفتم،
مثل همه پسرهای دیگه فاصلهم از خونه و خانواده بیشتر شد!
غذاهای فوری ناسالم هم، جای دستپخت مامانم رو گرفت.
به خودم نگاه کردم و دیدم با این که سنی ندارم،
درگیر اضافه وزن شدم.
هر بار که یک ماده غذایی جدید میدیدم، میترسیدم.
حس ترس و نگرانی از ندونستن و نتونستن، سراسر وجودم رو گرفت!
آیا خانوادهم هم همین ترسها رو دارن؟
چطور میتونم خودم و اونها رو از این ترس نجات بدم؟
از کجا باید شروع کنم؟
با این همه نگرانی و دغدغه، چطور میتونم بهتنهایی مواجه بشم؟
مگه من چند نفرم...
ما همراه تو چند نفریم! حلش میکنیم!
نگرانیهای تو، دغدغه روزمره ماست. ما از سال 1397 در قالب هفده تیم تخصصی آغاز به کار کردیم. در تلاشیم تا نیازهای انسانی را در زمینه آشپزی، سلامت و تغذیه برطرف کنیم. میخواهیم آدمهای مفیدی باشیم هنوز هم داریم تحقیق میکنیم.
سالمندی؟
گیاهخواری؟ شاغلی؟
خدایی نکرده بیماری؟
ما برای هر شرایطی
پیشنهاد میدهیم چه غذایی
بپزی.
دغدغههایت را به حستازگی بسپار!
زندگی خیلی کوتاه است!
پس به لذتهای دیگرت برس، بقیهاش با ما...